توی تنهاییِ خودم بودم .

یک نفر آمد و سلامی کرد

توی این شهرِ خالی از مردم .

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر داشت زیر خاکستر

آتشی تازه دست و پا می کرد

من به تنهاییِ خودم مومن .

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر مثل من پُر از خود شد

یک نفر مثل زن پُر از زن شد

از همان جاده ای که آمد رفت

رفت و اندوه برنگشتن شد .

| علیرضا اذر |

مطالب مرتبط ؛ بیوگرافی و تصاویر خصوصی از علیرضا اذر

بازگشت از جنوب به شمال شرق

کتاب شاید عروس دریایی اثری از الی بنجامین

تکه هایی از کتاب فلسفه تنهایی اثری از لارس اسونسن

نفر ,یک ,علیرضا ,اذر ,پُر ,توی ,یک نفر ,می کرد ,نفر داشت ,علیرضا اذر ,داشت کودتا

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باغ وحش های ایران و اشنایی با گونه های جانوری مختلف دبستان طلوع فجر 2- کلاس سوم یک ماکو توریزم وبلاگ همه کاره نوین وِی کولر گازی 30000 اجنرال فناوری روز شبکه خانه مجله پنجره My best friend meelliib